جدول جو
جدول جو

معنی ختم گذاشتن - جستجوی لغت در جدول جو

ختم گذاشتن
(بَ گِ رِ تَ)
مجلس تعزیت برای کسی برپاداشتن. برای مصیبت کسی مجلس گرفتن. مجلس ترحیم گذاشتن. مجلس یادبود برای مرده برپا نمودن. مجلس پرسه برای درگذشته ای برپا نمودن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گام گذاشتن
تصویر گام گذاشتن
قدم گذاشتن، گام نهادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
کنایه از راه رفتن و پا گذاشتن در جایی، قدم نهادن
فرهنگ فارسی عمید
(سَ دَ)
تخم گذاری. بیضه نهادن مرغان و دیگر جانوران تخم گذار. رجوع به تخم گذار و تخم گذاری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
گام نهادن پا نهادن پیش رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
قدم گذاشتن گام نهادن: درفش منوچهر چون دید سام پیاده شد از اسپ و بگذارد گام
فرهنگ لغت هوشیار
اسم گذاشتن نام دادن تسمیه، نام خود را بیاد گار نهادن نام خود را باقی گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
Step
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
Name
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nommer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
faire un pas
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
adlandırmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
melangkah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
নাম দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
नाम देना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
कदम रखना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
een stap zetten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
이름을 붙이다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nominare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
fare un passo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
한 걸음 떼다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
робити крок
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
dar un paso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
benennen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
benoemen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
називати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
называть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nazywać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
stawiać krok
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
einen Schritt machen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nombrar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
сделать шаг
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nomear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
dar um passo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
kumtaja
دیکشنری فارسی به سواحیلی